راستی تعجّبآور و بلكه حیرتانگیز است كه امثال این مرد (ابن ابی الحدید) با این اعتقاد كه در فضیلت امام امیرالمؤمنین(ع) دارند، چگونه در امر خلافت دیگران را بر آن حضرت ترجیح میدهند و حال اینكه از ابن عباس ضمن حدیثی نقل میكنند كه رسول خدا(ص) فرمود:
یابْنَ عَبّاس وَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ نَبِیاً اِنَّ النّارَ لَاَشَدُّ غَضَباً عَلَی مُبْغِضِ عَلِی مِنها عَلَی مَنْ زَعَمَ اَنَّ لِلّهِ وَلَدَاً.
«ای پسر عباس! قسم به خدایی كه مرا به حقّ مبعوث به نبوّت كرده است، آتش جهنّم نسبت به دشمن علی خشمگینتر است تا نسبت به كافری كه برای خدا فرزند قائل شده است».
ابن عباس میگوید:
قُلتُ یا رَسُولَ الله وَ هَلْ یبْغِضُهُ اَحَدٌ.
«گفتم ای رسول خدا آیا كسی هست كه دشمن علی باشد»؟!
قالَ یابنَ عَبّاس نَعَمْ یبْغِضُهُ قَوْمٌ یذْكُرُونَ اَنَّهُم مِنْ اُمَّتِی لَمْ یجْعَلِ اللهُ لَهُمْ فِی الاِسْلامِ نَصِیباً.
«بله، ای پسر عبّاس! او را دشمن میدارند گروهی كه خود را از امّت من میشمارند در حالی كه خدا نصیبی از اسلام برای آنها قرار نداده است»!
یابنَ عَبّاس اِنَّ مِنْ عَلامَةِ بُغْضِهِم لَهُ تَفْضیلَهُم مَنْ هُوَ دُونَهُ عَلَیهِ.[1]
«ای پسر عبّاس! از نشانههای دشمنیشان با علی همین كه غیر او را بر او برتری میدهند و آنها را در خلافت بر او مقدّم میدارند».
میفرماید: اینها هیچ نصیبی از اسلام ندارند! آیا امثال ابن الحدید، مشمول این حدیث نمیباشند؟!! در جای دیگر همین ابن ابی الحدید میگوید:
وَ اُقْسِمُ بِمَنْ تُقْسِمُ الاُمَمُ كُلُّها بِهِ لَقَدْ قَرَأتُ هذِه الْخُطْبَةَ مُنْذُ خَمْسِینَ سَنَةً وَ اِلَی الانَ اَكْبَرَ مِنْ اَلفِ مَرَّةٍ ما قَرَأْتُها قَطُّ اِلاّ وَ اَحْدَثَتْ عِنْدِی رَوْعَةً وَ خَوفاً وَعِظَةً.[2]
«سوگند یاد میكنم به كسی كه تمام امّتها به او سوگند یاد میكنند [یعنی خداوند واحد قهّار] من این خطبه را [خطبهی216نهجالبلاغه] از پنجاه سال پیش تا الآن بیشتر از هزار مرتبه خواندهام و هر بار كه آن را خواندهام، بهرهی تازهای از آن گرفتهام و تأثیری عجیب از آن در قلبم احساس نمودهام»!
ما كه به زعم خود به تناسب كارمان پیوسته با نهجالبلاغه در ارتباطیم شاید در میان ما بسیار كم باشند كسانی كه حدّاقلّ یك بار این خطبه را از اوّل تا آخر مطالعه كرده باشند!! این مرد عالم سنّی میگوید: در طول پنجاه سال بیش از یك هزار بار این خطبه را خوانده و در آن اندیشیدهام و از آن بهرهها گرفتهام! شگفتآورتر اینكه او با این همه آگاهی، باز ابوبكر و عمر را بر علی امیر(ع) تفضیل میدهد!! آیا جز برای این است كه:
...طُبِعَ عَلیقُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یفْقَهُونَ.[3]
«...بر دلهایشان مهر نهاده شده است و لذا نمیفهمند».
دانشمند دیگری به نام «جُرج جُرداق» مسیحی در ارائهی شخصیت والای امام امیرالمؤمنین كتابی نوشته و آن را «اَلامام عَلی صَوتُ العِدالَة الانْسانَیة» نامیده است؛ یعنی، علی(ع) صدا و بانگ عدالت است كه از متن عالم انسانیت برخاسته است. البتّه، او به اندازهی درك و فهم خودش گفته است؛ ولی ما معتقدیم:
اَلاِمامُ عَلِی صَوْتُ الْعِدالَة الْاِلَهِیة.
امام علی بانگ عدالتِ برخاسته از عالم الهیت است، نه از عالم انسانیت.
تنها شناختن امیرالمؤمنین(ع) به عنوان انسان كامل امام شناسی نیست، بلكه انسان شناسی است. امامت مقام و منصب اعلای آسمانی است كه پس از طی مراحل معنوی بسیار، از جمله عبودیت و نبوّت و رسالت، به جناب ابراهیم خلیل(ع) اعطاء شده است كه:
وَ إذِ ابْتَلَی إبْراهِیمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إنّی جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إماماً...[4]
«وقتی ابراهیم را خدایش با وقایع سنگینی مورد آزمایش قرار داد، پس از این كه آنها را به اتمام رسانید، فرمود تو را امام برای مردم قرار دادم...».
مشركان كه ملاك هر مقام والایی را ثروت و قدرت میدانستند،
وَ قالُوا لَولا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلَی رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیتَینِ عَظِیمٍ.[5]
«گفتند: چرا این قرآن بر مرد بزرگی از دو شهر مكّه و طائف كه ثروتمند و قدرتمند است نازل نشده است».
خدا فرمود:
أَ هُمْ یقْسِمُونَ رَحْمَةَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنا بَینَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ...[6]
«آیا آنها رحمت پروردگار تو را تقسیم میكنند در حالی كه ما حتّی وسایل زندگی دنیویشان را بینشان تقسیم كردهایم و بعضی از آنها را بر بعضی دیگر از حیث درجات زندگی برتری دادهایم...».
حاصل این كه، مقام نبوّت و امامت، مقام و منصب اعطاء شده از جانب آفریدگار عالم است و خلافت به معنای حقیقی از حضرت حقّ است كه به اهل بیت رسول(ع) عنایت شده است.
حجّاج بن یوسف ثقفی، كه آدمی رذل و پلید و سفّاك و استاندار بنیمروان بود، در آدم كشی و جنایت معروف است. او یك بار حرف خوب و منصفانهای زده است. وقتی به چهار نفر از علمای معروف زمان خود (حسن بصری و عمروبن عبید و عامرشعبی و واصل بن عطاء) جداگانه نامه نوشت و از آنها خواست كه راجع به مسألهی قضا و قدر بهترین سخنی كه شنیدهاند برای او بنویسند. البتّه، میدانیم كه مسألهی قضا و قدر و جبر و تفویض از مسائل بسیار پیچیده و حیرتانگیز در میان دانشمندان دینی است. حالا این مرد به علمای معروف زمان خودش نوشت: دربارهی این مسأله آنچه از بزرگان دین شنیدهاید برای من بنویسید. آن عالمان اگر چه به ائمّهی اطهار(ع) خوش بین نبودند، ولی در مقابل عظمت علمیشان خاضع بودند و میفهمیدند كه فقط آنها میفهمند. حسن بصری در جواب حجّاج نوشت: بهترین كلامی كه در این مسأله به ما رسیده است كلام علی بن ابیطالب(ع) است كه در این باره فرموده است:
لَوْكانَ الزُّورُ فِی الْاَصْلِ مَحْتوماً لَكانَ الْمُزَوَّرُ فی الْقِصاصِ مَظْلُوماً.
«اگر ارتكاب گناه از جانب خدا مقدّر حتمی باشد، پس قصاص آدمكش ظلم روشنی خواهد بود كه خدا [معاذالله] او را مجبور به قتل كرده و آنگاه او را محكوم به قصاص كرده است».
واصل بن عطا نیز نوشت: بهترین كلامی كه در این مورد به ما رسیده است، كلام علیبنابیطالب(ع) است كه فرموده است:
اَیدُلُّكَ عَلَی الطَّریقِ ثُمَّ یاْخُذُ عَلَیكَ الْمَضیق.
«آیا باورت میشود كه خداوند علیم و عادل تو را به تنگنای معصیت بیفكند و آنگاه عقابت كند كه چرا به این تنگنا آمدهای»؟
عامر شعبی هم نوشت: بهترین كلامی كه در این باب به ما رسیده است، كلام علیبنابیطالب(ع) است كه فرموده است:
كُلُّ مَا اسْتَغْفَرْتَ اللهَ مِنْهُ فَهُوَ مِنْكَ وَ كُلُّ ما حَمِدْتَ اللهَ عَلَیهِ فَهُوَ مِنْهُ.
«هر كاری كه از [ارتكاب] آن [پشیمان میشوی و] از خدا آمرزش میطلبی، معلوم است كه خودت را فاعل آن میدانی [و استغفار میكنی] و هر كاری كه برای [موفّقیت به انجام] آن خدا را حمد میكنی، معلوم میشود كه آن را از خدا میدانی».
توفیق عبادت و انجام دادن حسنات از خداست، ولی انحراف از طریق حقّ و ارتكاب سیئات از سوء اختیار توست. وقتی این چهار نوشته از آن چهار عالم به حجّاج رسید، به عمق و وسعت آن جملات نورانی نگاه كرد و گفت: این جوابها را از چشمهی صاف علم گرفتهاند. دشمن نیز اقرار كرد كه علی(ع) چشمهی صاف علم است.
از ابنعبّاس منقول است كه من در یك شب مهتابی خدمت امام امیرالمؤمنین(ع) در خارج شهر كوفه بودم. به من فرمود: «الف» كه اوّلین حرف از حروف جملهی (الحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمِینَ)؛ است، تفسیرش چیست؟ این عبّاس، كه از شاگردان مبرّز[7] امام امیرالمؤمنین(ع) در تفسیر است و جزو دانشمندان شناخته شده است، میگوید: در جواب امام(ع) سكوت كردم، چون چیزی نداشتم كه بگویم. خود امام شروع به تفسیر كرد و ساعتی راجع به تفسیر حرف «الف» مطالبی فرمود و سپس به تفسیر چهار حرف دیگر از كلمهی (الحمد) پرداخت و هنوز از تفسیر حرف «دال» فارغ نشده بود كه «بَرِقَ عَمُودُ الصُّبْحِ»؛ سپیدهی صبح دمید و به من فرمود:
قُمْ یا اَبا عَبّاسٍ اِلَی مَنْزِلِكَ وَ تَأَهَّبْ لِفَرْضِكَ.[8]
«ای ابا عبّاس، برخیز و به منزلت برو و آمادهی نمازت باش».
یعنی از اوّل شب تا سحر به تفسیر حروف پنجگانهی كلمهی (الحمد) پرداخته و باز به پایان نرسیده است. فرموده است:
لَوْشِئْتُ لَاَوْقَرْتُ سَبْعِینَ بَعِیراً مِنْ تَفْسیرِ فاتِحَة الْكِتابِ.[9]
«اگر بخواهم، از تفسیر سورهی فاتحة الكتاب هفتاد شتر را سنگین بار میكنم».
البتّه، عدد هفتاد اینجا از باب افادهی[10] تكثیر است و خصوص عدد منظور نیست كه هفتاد و یك و هشتاد نمیشود. فرمودهاند:
وَ اللهِ لَقَدْ تَجَلَّی اللهُ لِخَلْقِهِ فی كَلامِهِ وَلكِنْ لا یبْصِرون.[11]
«به خدا قسم، خداوند در آیینهی كلامش برای خلقش تجلّی كرده است ولیكن نمیبینند».
خدا كه وجود لایتَناهی[12] است، قهراً تجلّیاش نیز لایتناهی خواهد بود و جز خودش و اولیایش (در حدّ اذن) احاطه به حقایق آن نخواهند داشت؛ امّا:
حَفَظَة سِرِّاللهِ.
«[خاندان رسول(ص)] نگهبانان راز خدا هستند».
خداوند رازها و اسراری دارد كه كسی جز رسول و اهل بیتش(ع) محرم آن رازها نیست و آنها نیز بر حسب طبع راز نگهداری، آن رازها را پیش كسی فاش نمیكنند؛ چرا كه اگر قابل فاش كردن بود، دیگر رازی نمیبود و آن بزرگواران نیز«حَفَظَة سِرّ اللهِ» و رازداران خدا نمیشدند.
1- افرادی مانند ابن ابی الحدید با اعتقادی كه در فضیلت امام امیرالمؤمنین(ع) دارند، چرا در امر خلافت، دیگران را بر آن حضرت ترجیح میدهند؟
2- بهترین سخنانی كه هر یک از چهار نفر از علمای معروف زمان حجّاج بن یوسف ثقفی درباره مسألهی قضا و قدر شنیدهاند را بیان کنید.
3- «جُرج جُرداق» مسیحی درباره شخصیت والای امام امیرالمؤمنین چه گفته است؟
[1]ـ بحارالانوار، جلد۳۸، صفحهی ۱۵۸.
[2]ـ شرح نهجالبلاغهی ابن ابی الحدید، خطبهی۲۱۶ و نهجالبلاغهی فیض، خطبهی ۲۱۲.
[3]ـ سورهی توبه، آیهی۸۷.
[4]ـ سورهی بقره، آیهی۱۲۴.
[5]ـ سورهی زُخرُف، آیهی۳۱.
[6]ـ همان، آیهی۳۲.
[7]ـ برجسته.
[8]ـ بحارالانوار، جلد۹۲، صفحهی ۱۰۴.
[9]ـ همان، صفحهی۱۰۳.
[10]ـ فایده رساندن.
[11]ـ المحجّة البیضاء، جلد۲، صفحهی ۲۴۷.
[12]ـ بدون انتها، بینهایت.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت